اشاره: يكي از مهمترين موضوعاتي كه به هنگام بحث از انقلاب جهاني امام عصر(عج) مطرح ميشود اين است كه آن حضرت چگونه و با چه نيرويي در برابر نظام استكباري حاكم بر جهان ميايستد و همه تمدنهاي قدرتمند، امّا فاسد، را به زانو در ميآورد؟ آيا ايشان با قدرت نظامي و با بهرهگيري از تسليحات و تجهيزات پيشرفته و قدرتمند خود موفق به فروپاشي اين تمدنها ميشود، يا علل و عوامل ديگري در كار است؟ ترديدي نيست كه حضرت مهدي(ع) با امدادهاي غيبي همراهي ميشود و همه قواي طبيعي و ماوراي طبيعي در خدمت ايشان است؛ اما به نظر ميرسد رمز اصلي پيروزي ايشان بر همه قدرتهاي شيطاني حاكم بر جهان، حركت ايشان در مسير سنتهاي الهي حاكم بر هستي و هماهنگي اين سنتها با قيام رهايي بخش آن حضرت است. براي روشنتر شدن اين موضوع لازم است كه به بررسي سنتهاي الهي حاكم بر عالم تكوين و تشريع بپردازيم.
سنت به معناي صورت و آن قسمت از چهره است كه به تو رو ميكند... سنت خدا؛ يعني احكام و امر و نهي او... و سنت به معناي سيره و روش [نيز آمده است [خواه پسنديده باشد و خواه ناپسند...
جهان آفرينش كه بر پايه نظام احسن شكل گرفته، بر سنتها و قانونمنديهاي ثابت و تغيير ناپذير استوار است. اين قانونمنديها بر كليه فعل و انفعالها و تغيير و تحوّلهايي كه در جهان طبيعت رخ ميدهد، اعم از تغييرات و فرايندهاي شيميايي، فيزيكي، زيست محيطي، نجومي و...، حاكم بوده و هيچ رويداد طبيعي خارج از چارچوب آنها واقع نميشود. از همين روست كه بشر در پي اين برآمده كه با ايجاد شاخههاي مختلف علوم طبيعي، قانونمنديها و نظامهاي حاكم بر جهان طبيعت را كشف و شناسايي كند، تا با شناخت اين قانونمنديها و نظامها بتواند كليه تغيير و تحولات عالم ماده را در اختيار خود گيرد و وقوع برخي از آنها را پيشبيني، از وقوع برخي از آنها جلوگيري و يا وقوع برخي از آنها را تسريع كند و در يك كلمه آنها را در جهت منافع خود مهار نمايد.
همچنانكه تغيير و تحولات عالم طبيعت براساس قانونمنديهاي ثابت و تغييرناپذير صورت ميگيرد، تغيير و تحولات اجتماعي نيز قانونمنديهاي خاص خود دارد و كليه فراز و فرودهايي كه در جوامع بشري رخ ميدهد بر اساس همين قانونمنديهاست.
استادشهيد مرتضي مطهري در همين زمينه مينويسد:
قرآن كريم اين گمان را كه ارادهاي گزافكار و مشيتي بي قاعده و بي حساب سرنوشتهاي تاريخي را
دگرگون ميسازد به شدت نفي ميكند و تصريح مينمايد كه قاعدهاي ثابت و تغييرناپذير بر سرنوشتهاي اقوام حاكم است.1
قرآن كريم از قانونمنديهاي حاكم بر تغييرات اجتماعي، به عنوان "سنت خدا" تعبير كرده و در موارد متعددي ضمن تأكيد بر تغيير ناپذيري سنتهاي الهي به برخي از اين سنتها اشاره كرده است. در اينجا براي آشنايي بيشتر با سنتهاي الهي حاكم بر جوامع بشري، ابتدا اصل تغيير ناپذيري سنتهاي خدا را از ديدگاه قرآن مورد بررسي قرار داده و آنگاه به برخي از اين سنتها اشاره ميكنيم؛ اما پيش از آن، مروري اجمالي خواهيم داشت به معناي لغوي سنت:
"سنت" در لغت به معناي راه و روش، خوي، عادت، طبيعت و سرشت آمده و در تركيبهاي مختلف معاني ديگري نيز از آن اراده شده است.2
راغب اصفهاني در معناي سنت مينويسد:
سنت پيامبر؛ يعني راه و روشي كه او برگزيده است. و سنت خداي تعالي به راه و روش حكمت او و راه و روش طاعت او اطلاق ميشود.3
ابن منظور نيز سنت را اين گونه معنا ميكند:
سنت به معناي صورت و آن قسمت از چهره است كه به تو رو ميكند... سنت خدا؛ يعني احكام و امر و نهي او... و سنت به معناي سيره و روش [نيز آمده است [خواه پسنديده باشد و خواه ناپسند... در حديث كلمه سنت و مشتقات آن فراوان تكرار شده و معناي اصلي آن راه و روش و سيره است.4
فيّومي نيز سنت را به راه و روش و سيره معنا كرده است.5 بيشتر مفسران نيز همين معنا را براي سنت برگزيدهاند.6
علاّمه طباطبايي معناي سنت را اينچنين بيان ميكند:
كلمه "سنت" به معناي طريقه معمول و رايج است كه به طبع خود غالبا يا دائما جاري باشد.7
قرآن كريم تأكيد فراواني بر تغيير ناپذيري سنتهاي الهي داشته و در آيات متعددي ضمن اشاره به برخي از رويدادهايي كه در امتها و اقوام گذشته و يا در زمان پيامبر اكرم(ص) رخ داده آنها را از مصاديق سنتهاي تغييرناپذير خداوند دانسته است؛ كه از جمله ميتوان به آيات زير اشاره كرد:
1ـ2. آيات 76 و 77 سوره اسراء: در اين آيات به توطئه و نيرنگ مشركان براي بيرون راندن پيامبر از مكه اشارهكردهو هشدار ميدهد كه اگر آنها چنينكاري را انجام داده بودند، بر اساس سنت تغييرناپذير الهي سرنوشتي جز نابودي و هلاكت در انتظار آنها نبود8:
وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الاْءَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لاَّيَلْبَثُونَ خِلَـفَكَ إِلاَّ قَلِيلاً * سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً.
و چيزي نمانده بود كه تو را از اين سرزمين بركَنَند، تا تو را از آنجا بيرون سازند، و در آن صورت آنان [هم [پس از تو جز [زمان] اندكي نميماندند؛ سنتي كه همواره در ميان [امتهاي[ فرستادگاني كه پيش از تو گسيل داشتهايم [جاري[ بوده است، و براي سنت [و قانون] ما تغيير نخواهي يافت.
قرآن كريم همه مردم را به مطالعه سنتها و قوانين الهي كه بر امتهاي پيشين جاري شده فراخوانده و از آنها خواسته است كه براي بررسي آنچه برگذشتگان رفته است نسبت به سرانجام رفتار خود بينديشند و از سرنوشت تكذيب كنندگان و كفرپيشگان عبرت گيرند
2ـ2. آيات 62 ـ 60 سوره احزاب: اين آيات به منافقان هشدار ميدهد كه اگر از شايعه پراكني و ايجاد فساد و اختلاف در مدينه باز نايستند، خداوند همان سنتي را كه در مورد گذشتگان جاري بوده در مورد آنها نيز جاري خواهد ساخت.
لَـئـِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَـفِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَيُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلاَّ قَلِيلاً * مَّلْعُونِينَ أَيْنََما ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقْتِيلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً.
اگر منافقان و كساني كه در دلهايشان مرضي هست و شايعه افكنان در مدينه، [از كارشان] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلّط ميكنيم تا جز [مدّتي[ اندك در همسايگي تو نپايند. از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد. درباره كساني كه در پيشتر بودهاند [همين] سنت خدا [جاري بوده [است؛ و در سنّت خدا هرگز تغيير نخواهي يافت.
علامه طباطبايي آيات ياد شده را اينگونه تفسير ميكند:
خداي سبحان ميفرمايد: اين عذاب و نكالي كه به منافقين و آن دو طايفه ديگر وعده داديم و گفتيم كه تبعيدشان ميكنيم و خونشان را هدر ميسازيم، سنتي است از خدا كه در امتهاي پيشين نيز جاري ساخته، هر وقت قومي به راه فسادانگيزي و ايجاد فتنه افتادند، و خواستند به منظور استفادههاي نامشروع، در بين مردم اضطراب افكنند، تا در طغيان و سركشي بي مانع باشند، ما آنان را به همين طريق گرفتيم، و تو هرگز دگرگوني درسنتخدانخواهييافت، پس در شما امت همان جاريميشودكهدرامتهايقبلازشماجاريشد9.
3ـ2. آيات 42 و 43 سوره فاطر: قريش قبل از بعثت پيامبر سوگند ياد كرده بودند كه اگر براي آنها پيامبري بيايد ـ برخلاف اهل كتاب كه پيامبران خود را تكذيب ميكردند ـ بهتر از همه امتها از پيامبر خود پيروي كنند؛ اما با برانگيخته شدن پيامبر اكرم (ص)، آنها از در نيرنگ و گردنكشي برآمدند. اينجاست كه خداوند به آنها هشدار ميدهد: بر اساس سنت تغييرناپذير الهي، نيرنگ، نيرنگبازان جز به خود آنها برنخواهد گشت10:
وَ اَقْسَموا بِاللّه جَهْدَ اَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُم نَذيرٌ لَيَكونَنَّ اَهْدي مِنْ اِحْدَي الاُمَمِ فَلَمّا جاءَ هُمْ نَذيرٌ مازادَهُم اِلاّ نُفُورا * اسْتِكْبَارًا فِي الاْءَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّيءِ وَلاَيَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الاْءَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً.
و با سوگندهاي سخت خود به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هر آينه هشدار دهندهاي براي آنان بيايد، قطعا از هر يك از امتها [ي ديگر] راه يافتهتر شوند، و[لي] چون هشدار دهندهاي براي ايشان آمد، جز بر نفرتشان نيفزود. [انگيزه [اين كارشان فقط گردنكشي در [رويِ [زمين و نيرنگ زشت بود؛ و نيرنگ زشت جز [دامن [صاحبش را نگيرد. پس آيا جز سنّت [و سرنوشت شوم[ پيشينيان را انتظار ميبرند؟ و هرگز براي سنّت خدا تبديلي نمييابي و هرگز براي سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت.
در تفسير الميزان، مراد از عدم "تبديل" و "تحويل" سنت خدا، چنين بيان شده است:
"تبديل سنت خدا" به اين است كه: عذاب خدا را بردارند و به جايش عافيت و نعمت بگذارند، و "تحويل سنت" عبارت از اين است كه: عذاب فلان قوم را كه مستحق آن ميباشند، به سوي قومي ديگر برگردانند، و سنت خدا نه تبديل ميپذيردونهتحويل؛براياينكهخدايتعاليبرصراط مستقيم است، حكم او نه تبعيض دارد و نه استثنا. همچنانكهخدايتعالي مشركان مورد نظر آيه را در جنگبدربهعذاب خود گرفت و همگي را كشت.11
4ـ2.آيات22و23سوره فتح: خداوند در اين آيات به مؤمنانبشارتميدهدكهكافران توان رويارويي با شما را ندارند و اگر به جنگ با شما هم برخيزند، براساس سنت الهي بييار و ياور شده و از پا در خواهند آمد12:
وَلَوْ قَـتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ الاْءَدْبَـرَ ثُمَّ لاَيَجِدُونَ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا * سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً.
و اگر كساني كه كافر شدند، به جنگ با شما برخيزند، قطعا پشت خواهند كرد، و ديگر يار و ياوري نخواهند يافت، سنت الهي از پيش همين بوده،و در سنت الهي هرگز تغييري نخواهي يافت.
قرآن كريم همه مردم را به مطالعه سنتها و قوانين الهي كه بر امتهاي پيشين جاري شده فراخوانده و از آنها خواسته است كه براي بررسي آنچه برگذشتگان رفته است نسبت به سرانجام رفتار خود بينديشند و از سرنوشت تكذيب كنندگان و كفرپيشگان عبرت گيرند.
برخي از آياتي كه انسانها را دعوت به مطالعه و شناختسرنوشتامتهايپيشينوچگونگيجريانسنتهاي الهي در ميان آنها نمودهاند، به شرح زير است:
1ـ3. آيه 137 سوره آل عمران: در اين آيه خداوند همه را به سير و سياحت در زمين به منظور آگاهي از سرانجام تكذيب كنندگان و آنچه بر آنها رفته است، فراخوانده، ميفرمايد:
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الاْءَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَـقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ.
قطعا پيش از شما سنتهايي [بوده و [سپري شده است. پس، در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟
مؤلف تفسير الميزان، در تفسير اين آيه مينويسند:
كلمه "سنن" جمع سنت است، كه به معناي طريقت و روشي است كه بايد در مجتمع سير شود، و اين كه امر فرموده در زمين سير كنند براي اين است كه از سرگذشت امتهاي گذشته عبرت بگيرند و سرانجام پادشاهان و فراعنه طاغي را ببينند كه چگونه قصرهاي رفيعشان به دردشان نخورد، و ذخيرههاي موزه سلطنتيشان و تخت مزين به جواهرشان و لشكر و هوادارانشان سودي به آنان نبخشيد، و خداي تعالي همه را از بين برد، و چيزي به جز سرگذشتي كه مايه عبرت باشد از آنان باقي نماند، ولي فرو رفتگان در غفلت كجا؟ و عبرت كجا؟13
2ـ3. آيات 10 و 11 سوره محمد(ص) : در اين آيه نيز سخن از لزوم سير و سفر در زمين براي آگاهي از عاقبت كفرپيشگان است:
أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الاْءَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَـقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَـفِرِينَ أَمْثَــلُهَا * ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ الْكَـفِرِينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ.
مگر در زمين نگشتهاند، تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده است؟ خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش [است؛ چرا كه خدا سرپرست كساني است كه ايمان آوردهاند، ولي كافران را سرپرست [و ياوري [نيست.
بنابراين انسان بايد همانطور كه قوانين حاكم بر جهان طبيعت را مورد مطالعه قرار ميدهد تا به رمز و راز تغيير و تحولات آن پيبرد و از آن در جهت منافع دنيوي خود استفاده كند، قوانين حاكم بر جوامع انساني را نيز مورد مطالعه قرار دهد تا علل و عوامل تغييرات اجتماعي را بشناسد و از آنها در مسير سعادت اخروي خود بهرهبرداري كند.
از آيات متعددي از قرآن استفاده ميشودكه اقبال و ادبار خداوند به هر قوميتابعياز روحيات، اعمال و رفتار آنهاستوبقاوزوالنعمتهايالهيبراي هرملتيوابستهبهعملكردآنملتاست
قرآن كريم در خلال بررسي سرگذشت امتهاي پيشين و بيان فراز و فرودهايي كه در اين امتها رخ داده، به تحليل رمز و راز اين فراز و فرودها و تبيين سنتها و مقررات حاكم بر تغييرات اجتماعي پرداخته است. گفتني است كه برخي از اين سنتها و قوانين، ناظر به تغيير و تحولات منفي جوامع؛ يعني زوال و نابودي تمدنها، تباهي و اضمحلال جوامع و سقوط قدرتهايحاكم،هستندوبرخيديگرناظربهتغييروتحولات مثبت؛يعنيپيروزيمحرومانومستضعفان،رشدوتوسعه جوامعو به قدرت رسيدن صالحان. در اينجا به اختصار هر يك از اين سنتها را مورد بررسي قرار ميدهيم.
1ـ4. ظلم و بيدادگري عامل نابودي تمدنها
اقوام، ملل و تمدنهاي گوناگوني در طول تاريخ قد برافراشتند، توسعه يافتند و به اقتدار رسيدند، امّا بسياري از اين اقوام، ملل و تمدنها پس از مدتي در سراشيبي سقوط قرار گرفتند و رفته رفته شكوه و جلال گذشته خود را از دست دادند و در موارد فراواني همه به طور كلي از صحنه روزگار پاك شدند. حال اين پرسش مطرح است كه: چرا اين تمدنها، با همه شكوه و جلال و همه قدرت و عظمتي كه داشتند، يكباره نابود شدند و گاه حتي اثري هم از آنها باقي نمانده است؟ قرآن كريم در پاسخ به اين پرسش، ظلم و بيدادگري را از مهمترين عوامل نابودي شهرها و تمدنها برشمرده است. البته اين ظلم براساس فرهنگ قرآن هم شامل ظلم فرد نسبت به خود (كفر، فسق و فجور) و هم شامل ظلم فرد نسبت به ديگران (ستم و تجاوز) ميشود.
استادمطهريدرزمينهمفهوم "ظلم" در قرآن مينويسد:
در اصطلاح قرآن، ظلم اختصاص ندارد به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر؛ شامل ظلم فرد به نفس خود و شامل ظلم يك قوم به نفس خود نيز ميشود. هر فسق و فجور و هر خروج از مسير درست انسانيت ظلم است. ظلم در قرآن در حقيقت مفهوم اعمي دارد كه هم شامل ظلم به غير ميگردد و هم شامل فسق و فجور و كارهاي ضد اخلاقي. غالبا مورد استعمال اين كلمه مصداقدوماست.آياتيازقرآن كه ظلم به معني اعم را علت هلاكت يكقومشمردهبسيارزياد است14.
برخي از آيات قرآن كه در آنها ظلم به معناي اعم، عامل نابودي تمدنها برشمرده شده به شرح زير است:
1ـ1ـ4. آيات 58 و 59 سوره كهف: در اين آيات در مقام تهديد كساني كه به دشمني با پيامبر گرامي اسلام(ع) برخاسته بودند، ميفرمايد:
وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِي مَوْئِلاً * وَتِلْكَ الْقُرَي أَهْلَكْنَـهُمْ لَمَّا ظَـلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا.
و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم] آنچه مرتكب شدهاند، آنها را مؤاخذه ميكرد، قطعا در عذاب آنها تعجيل مينمود [ولي چنين نميكند [بلكه براي آنها سررسيدي است كه هرگز از برابر آن راه گريزي نمييابند. و [مردم] آن شهرها چون بيدادگري كردند، هلاكشان كرديم، و براي هلاكتشان موعدي مقرر داشتيم.
علاّمه طباطبايي در ذيل اين آيه ميفرمايد:
[آيه] در اين مقام است كه بفهماند تأخير هلاكت كفار و مهلت دادن از خداي تعالي كار نوظهوري نيست، بلكه سنت الهي ما در امم گذشته نيز همين بوده كه وقتي ظلم را از حد ميگذراندند هلاكشان ميكرديم، و براي هلاكتشان موعدي قرار ميداديم. از همين روشن ميشود كه عذاب و هلاكي كه اين آيات متضمن آن است عذاب روز قيامتنيست، بلكه مقصود عذاب دنيايي است.15
براساس يك قانون و سنت الهي، بندگان مؤمن و صالح خداوند كه جز در مقاطع محدودي از تاريخ كره خاك، همواره به استضعاف كشانده شده و خوار شمرده ميشدند؛ در نهايت زمين را به ارث ميبرند
2ـ1ـ4. آيات 51 و 52 سوره نمل: در اين آيات با اشاره به عذابي كه برقوم ثمود نازل شد، ميفرمايد:
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَـقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَـهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ * فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةَ بِمَا ظَـلَمُواْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاَءَيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود: ما آنان و قومشان را همگي هلاك كرديم. و اين [هم[ خانههاي خالي آنهاست به [سزاي [بيدادي كه كردهاند. قطعا در اين [كيفر] براي مردمي كه ميدانند عبرتي خواهد بود.
3ـ1ـ4. آيات 13 و 14 سوره يونس: در اين آيات نيز بر نابودي نسلهاي پيشين به دليل ظلم و تجاوزشان تأكيد شده و به نسلهاي بعد هشدار داده شده كه مراقب اعمال خود باشند:
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَـلَمُواْ وَجَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَـتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الُْمجْرِمِينَ * ثُمَّ جَعَلْنَـكُمْ خَلائفَ فِيالاْءَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ.
و قطعا نسلهاي پيش از شما را هنگامي كه ستم كردند به هلاكت رسانديم، و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند و[لي] بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين گونه مردم بزهكار را جزا ميدهيم. آن گاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم چگونه رفتار ميكنيد.
4ـ1ـ4.آيات11 تا 14 سوره انبيا: در اين آيات سخن از مردمي است كه عمري را با ظلم به خود، خوشگذراني و زيادهروي در لذائذ و تنعمات دنيا به سر بردند، اما ناگهان با نزول عذاب الهي هيچ پناهي براي خود نيافتند:
وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لاَتَرْكُضُواْ وَارْجِعُواْ إِلَي مَآ أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَـكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْـءَلُونَ * قَالُواْ يَـوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَــلِمِينَ.
وچه بسيار شهرها را كه [مردمش [ستمكار بودند در هم شكستيم، و پس از آنها قومي ديگر پديد آورديم. پس چون عذاب ما را احساس كردند، بناگاه از آن ميگريختند. [هان [مگريزيد، و به سويآنچهدرآنمتنعمبوديد و [به سوي [سراهايتان بازگرديد، باشد كه شما مورد پرسش قرارگيريد. گفتند: "اي واي بر ما، كه ما واقعا ستمگر بوديم."
علامه طباطبايي، آيات ياد شده را چنين معنا ميكنند:
چقدر هلاك كرديم از اهل قريههايي كه به خود ستمكار بودند و اسراف و كفر ميورزيدند و بعد از هلاك كردن آنان، مردمي ديگر را ايجاد كرديم. پس همين كه اهل آن قريه ستمكار به حس خود عذاب ما را درك كردند ناگهان پا به فرار گذاشته بدويدند. در آن هنگام بود كه از در توبيخ و ملامت به ايشان گفته شد: ندويد و از اين عذاب فرار مكنيد بلكه به آن نعمتها كه در آن زياده روي ميكرديد مراجعه كنيد و به خانههايتان برگرديد، تا شايد باز هم فقرا و بينوايان به دريوزگي شما مراجعه كنند و شما از در نخوت و اعتزاز، ايشان را از خود برانيد و يا خود را از ايشان پنهان كنيد. و اين كنايه است از اعتزاز و استعلاي ستمكاران كه خود را متبوع و به جاي خدا و ارباب تابعين ميدانستند، از در پشيماني گفتند: "واي برما كه مردمي ستمكار بوديم"...16
5ـ1ـ4. آيات 32 تا 41 سوره مؤمنون: در اين آيات ابتدا چگونگي برخورد اشراف و ثروتمندان قوم نوح با آن حضرت و سخناني را كه آنها در مورد اين پيامبر الهي بر زبان ميراندند، بيان كرده و در نهايت سرنوشت شوم اين قوم ظالم را به تصوير ميكشد. در آغاز اين آيات چنين ميخوانيم:
وَقَالَ الْمَلاَءُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِلِقَآءِ الاْءَخِرَةِ وَأَتْرَفْنَـهُمْ فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا مَا هَـذَآ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ * وَلـئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَـسِرُونَ.
اشراف قومش كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، و در زندگي دنيا آنان را مرفه ساخته بوديم گفتند: "اين [مرد] جز بشري چون شما نيست: از آنچه ميخوريد، ميخورد؛ و از آنچه مينوشيد، مينوشد. و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت زيانكار خواهيد بود"...
بخش پاياني اين آيات نيز چنين است:
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَـهُمْ غُثَـآءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ.
پس فرياد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاكي كه بر آب افتد، گردانيديم، دور باد [از رحمت خدا [گروه ستمكاران.
چنانكه ملاحظه ميشود در اين آيات به صراحت مردماني كه سرمست از نعمتهاي دنيا به تكذيب پيامبر الهي ميپرداختند "ستمكار" خطاب شدهاند.
نتيجهگيري :
براساس آياتي كه در اينجا بدانها اشاره شد ميتوان چنين نتيجهگيري كرد:
نظام كفر و استكبار حاكم بر جهان به دليل مبتني بودن بر ظلم و ستم، چه در شكل فردي و چه در شكل اجتماعي آن (ظلم به خود و ظلم به ديگران) در ذات خود استعداد نابودي و فنا را پرورش ميدهد و از اين رو هر چه اين نظام بيشتر رشد و توسعه مييابد به فروپاشي و سقوط نيز نزديكتر ميشود تا سرانجام براساس سنت الهي با به نهايت رسيدن ظلم و ستم زمينه اضمحلالكاملايننظامفراهمميگردد.درچنينشرايطي انقلاب جهاني امام مهدي(ع) به مانند جرقهاي ميماند كه انبار باروت آماده اشتعالي را شعلهور ميسازد.
اينبرداشتباروايات فراواني كه در آنها آمده "امام مهدي(ع) جهان را پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده از عدل و داد آكنده ميسازد" نيز هماهنگي و تناسب دارد.
بنابراين ميتوان گفت: اين سنت الهي حاكم بر
هر امتي جداي از بقا و فناي تك تك افرادآن،بقاوفنايخاصخود را دارد و زماني كه اجل امتي فرا رسد هيچ چيز نميتواند از آن جلوگيري كند
جوامع انساني كه به موجب آن فراگير شدن ظلم و ستم باعث نابودي اقوام و تمدنها ميشود، زمينه پيروزي سريع امام مهدي(ع) بر قدرتهاي ستمپيشه عصر ظهور را فراهم ساخته و آن حضرت را در برچيدن همه مظاهر ظلم و ستم از جهان ياري ميدهد. (ادامه دارد)
12. همان، ج 4، ص 30.
1. مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي(ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ (چاپ نوزدهم: تهران و قم، صدرا، 1377) ص 18.
15. همان، ج 14، ص 357 ـ 358.
13. مطهري، مرتضي، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي، ج 5: جامعهوتاريخ(چاپهشتم،تهرانوقم،صدرا،1375)،ص237.
16. ر. ك: مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي(ع)، ص 17.
11. ر.ك: همان، ج 18، ص 287.
14. طباطبائي، سيد محمد حسين، همان، ج 13، ص 464.
10. ر.ك: همان، ج 17، ص 58. 11. همان، ص 83.
2. ر.ك: جُر، خليل، فرهنگ لاروس (فرهنگ عربي به فارسي)، ترجمه سيد حميد طيبيان (چاپ ششم: تهران، امير كبير، 1375) ج 2، ص 1221.
3. الراغب الاصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، (دارالكتاب العربي، 1392 ق.) ص 251.
4. ابن منظور، لسان العرب، تصحيح امين محمد عبدالوهاب، محمد الصادق العبيدي (چاپ اوّل: بيروت، دار احياء التراث العربي،مؤسسةالتاريخالعربي،1416ق.)،ج6، ص 398 ـ 399.
5. الفيّومي، احمدبن محمد بن علي، المصباح المنير (چاپ اوّل: قم، دارالهجرة، 1405 ق.)، ج 1، ص 292.
6. ر.ك: الطبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن (چاپ اوّل: بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق.) ج 4، ص 833 (ذيل آيه 38 سوره انفال).
7. طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني (قم، دفتر انتشارات اسلامي،)، ج 16، ص 511.
8. ر.ك: همان، ج 13، ص 174.
9. همان، ج 16، ص 511.